کلی نگری چیست؟

دومین جنبه از شخصیت شناسی به شیوه جمع آوری اطلاعات هر شخص بر میگردد.

افراد دو دسته هستند کلی نگر یا جزیی نگر. کلی نگرها تمایل دارند

که یک کل ببینند. با جزئیات رابطه خوبی ندارند.

برعکس جزئی نگرها از جزئیات به شدت استقبال میکنند.

این را باز هم در نظر داشته باشید

که تمام جنبه های شخصیت شناسی شما با یک طیف از سیاه تا مشکی طرف هستید

نه صفر و یک!

ممکن است هر کدام از این جنبه ها در شخصی بیشتر و در دیگری کمتر باشد.

 

درخت یا جنگل

جزئی نگر ها به جزئیات توجه دارند و زمانی که به او تصویر یک جنگل را نشان دهید

او به درخت ها توجه میکند. در مقابل کلی نگر ها به جای اینکه درختها را تک تک ببینند

ترجیح میدهند جنگل را ببنند. در زیر دو شخص برای شما آورده شده.

توجه کنید که کدام یک به شما نزدیک تر از دیگری است.

120-free-vector-landscape-background-for-designer-by-freevectorsme-on-jm5bj8-clipart

در داستان زیر شما با یک فردی که شمی یا کلی نگر است آشنا میشوید.

یکی از کارخانه های صنعتی به دنبال یک نیرو جوان است

که به صورت پاره وقت با آنها همکاری کند.

مدیر روابط عمومی این شرکت آقای کریمی است. او  از استادهای دانشگاه شهید بهشتی است.

برای این قسمت از شرکت قصد دارد سعید را معرفی کند. سعید دانشجوی ترم ۲ کارشناسی ارشد است.

و از شاگردان همین استاد بوده است.

او در دانشگاه شهید بهشتی مدیریت پروژه میخواند.

نگاه سعید به آینده است. در روز علاقه مند است که تایمی را به فکر کردن در مورد آینده بپردازد

. اینکه در آینده چه اتفاقاتی برایش رقم میخورد، زندگی اش به کجا میرسد و…

او از بچگی عاشق انجام دادن کارها به شیوه خلاق بوده است.

خلاقیت را دوست دارد و تمایل دارد از روز مرگی فاصله بگیرد.

از ایده ها جدید به شدت استقبال میکند.

در مواجه شدن با زندگی به جای اینکه به این فکر کند که الان چه داریم

این سوال را از خود میپرسد که چه چیز میتواند وجود داشته باشد.

معمولا توجه چندانی به ظاهرش ندارد و آن چنان به لباس اهمیت نمیدهد.

 

خیال پردازی و کلی نگری

هنگامی که از دوست سعید در موردش سوال کردیم

او گفت: سعید کمی عجیب و غریب است. او خیال پرداز است

و مرتب به دنبال رابطه ها و معناست. اگر یک گل به دست او بدهید.

و از او بخواهید آن گل را توصیف کند. میگوید:

این گل بوی خوشی دارد من را یاد باغچه مادر بزرگم می اندازد.

در باغچه او از این گل ها میرویید.

آن هم فقط در فصل بهار. موقع عید حیاط مادر بزرگ پر میشد از عطر این گل.

 

استاد کریمی پس از تمام شدن کلاس به سعید میگوید که بماند.

سعید سر جایش در کلاس نشسته است. استاد به سمت او میرود

و موضوع را با سعید در میان میگذارد. از او میخاهد نظرش در مورداین کار بگوید

سعید خطاب به استادش میگوید من علاقه ای به این ندارم که در کنار تحصیلم جایی کار کنم

از شما ممنونم به خاطر پیشنهادتان اما در حال حاضر گرفتاری های دیگری دارم.

میدانم که اگر مشغول کار شوم دیگر به درسم نمیرسم.

 

سعید یک کلی نگر است

نگاهش به آینده است. و به همین دیلیل کمی ترس از شکست در وجودش هست.

استاد کریمی هم کمی ناراحت میشود. و ترجیح میدهد

به سراغ گزینه های دیگر برود. سعید کاپشنش را به تن میکند.

و هردو باهم از کلاس خارج میشوند.

 

سعید از دانشگاه که بیرون می آید برف سنگینی را میبیند

که همه جا را پوشانده. آن روز حال و هوا مثل همیشه نیست.

دانشگاه خلوت است. و همه جا تقریبا سفید است.

سعید قدیم زنان به سمت بیرون دانشگاه می آید.

همه جا پر از برف است فقط جای لاستیک ماشینها که تازه رد شده اند هست.

سعید هم مشغول قدم زدن روی برفهایی است که کسی هنوز از رویش رد نشده است.

برفها زیر پایش خرش خرش صدا میدهند. این صحنه ها او را به خاطرات کودکی میبرد.

 

سعید به یاد می آورد با برف آدم برفی که درست کرده بود.

کل برفهای حیاط را با خواهرش جمع کردند تا توانستند

یک آدم برفی بزرگ درست کنند. او و خواهرش هر دو خوشحال از نتیجه کارشان بودند

تا اینکه پسر خاله اش همان روز به خانه شان آمده بود.

به محض اینکه این آدم برفی بزرگ را میبیند نقشه ای میچیند تا آن را خراب کند

و موفق هم میشود. این خاطرات در ذهن سعید دوره میشود

تا اینکه همان خواهرش با او تماس میگیرد. با او کمی صحبت میکند

و خطاب به خواهرش میگوید من از سامان ناراحتم. او اینگونه مسائل را میبیند.

و بعد به نتیجه گیری میرسد. راهنمای او برای کارهایش شم اوست.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست