تکنیک فروشندگی

تکنیک فروشندگی یکی از موضوعاتی است که باید در حیطه فروشندگی حتما به آن توجه شود خیلی از فروشنده هایی که من توی بازار میبینم برای خودشون تکنیک هایی دارند ولی اون چیزی که حتما جواب بده متاسفانه با این آزمون و خطاهای سطحی خیلی سخت به دست میاد باهم دیگه میخایم توی این مقاله بیشتر به این مبحث بپردازیم ما من همراه باش

اولین مورد از تکنیک فروشندگی

من تعداد بسیار زیادی از تکنیک های فروشندگی برای شما توی ویدیو ها و مقالات مختلف گفتم توی این یکی مقاله هم سعی میکنم تا جای ممکن از این تکنیک ها بگم اگه ویدیو تکنیک فروشندگی رو دیده باشین یکی از چیزهایی که باید حواسمون به اون باشه اینکه بتونیم از تکنیک قیاس به نفع خودمون استفاده کنیم متاسفته خیلی از فروشنده های ما اونقدر ناشی ان که توی دام مشتری میوفتند مثلا مشتری میگه فلان مغازه ارزون تر میده همین جنسم هست شما میمونید چی بگید و به نوعی داره تکنیک قیاس را انجام میده برای اینکه از شما یا تخفیف بگیره یا چیز دیگه! اما اینکه چه جوری ما میتونیم استفاده کنیم از این تکنیک رو باید حسابی روش توی کسب و کار خودمون فکر کنیم مثلا اونی که مغازه خوار بار فروشی داره یعنی مثالی زدم که خرد ترین حالت خرده فروشی باشه کاری که میتونه بکنه برای استفاده از این تکنیک اینکه بیاد از عمد قیمت رو روی یه سری اجناسی که گرون قیمت تر هستند بنویسه مثلا توی همون مغازه خوار بار فروشی قیمت قیسی خیلی بالاست همین میتونه پیش فرض مشتری را جابه جا کنه برای اینکه فروش توی موارد دیگه مثلا تخمه گل آفتاب بیشتر بشه! این یک مورد کوچک برای استفاده از این تکنیک بود

این ویدیو را در آپارات ببینید

دومین مورد از تکنیک فروشندگی

یکی از موارد دیگه که من خیلی کم توی فروشنده ها دیدم این بود که فروشنده ها فقط خوب محصولشون رو میگن! یعنی چی؟ یعنی اینکه در کنار خوب گفتن باید هنرشو داشته باشی که یه کوچولو هم بد از محصولت بگی چه جوری؟ خیلی ساده مثلا مشتری اومده دم همون مغازه خوار بار فروشی از شما قیمت گردو رو میپرسه شما که میدونید قیمتش بالاست و یه کوچولو تلنگر میخواد برای اینکه اون قرد بخره کاری که انجام میدید اینکه شروع میکنید از این گفتند که این گردو پوست کاغذیه سوزنی نیست فلانه بهمانه کلی از اون گردو ها تعریف میکنید ولی نمیگید که مثلا این گردو از هر ده تاش یکیش پوکه این توی نظر شما مشتری را میپرونه ولی اتفاقا بر عکس باعث جذب مشتری میشه ولی چرا؟ مشتری وقتی میاد پیش شما پیش فرضش اینکه این فروشنده میخاد یه چیزی رو به من بندازه همه فکر و ذکرش اینکه کلاه سرش نره ولی همه ی اینا تا جایی که صدافت نیمده باشه وسط ! اگه شما رو یه فرد صاف و صادق ببینه اون موقع کارتشو چشم بسته میده به شما برای اینکه هر مبلغی میخاین ازش بکشید! وقتی که از اون جنس یا کالا یا حتی خدمت بد میگید مشتری خود به خود میگه که ایول این فروشنده ی خوبیه هم میخاد خودش سود کنه هم میخاد من سود کنم! و با این تکنیک ساده همون اتفاقی که باید بیوفته میوفته و خرید کردن از شما آسون تر میشه

تکنیک فروشندگی

این ویدیو را در آپارات ببینید

از باور تا تکنیک فروشندگی

اما ما ها چه ذهنیتی داریم نسبت به اصول فروشندگی! آیا ما به اندازه ی کافی خوبیم؟ مثلا اونی که باورش اینکه مشتری نیست زمانی که مشتری میاد سراغش خیلی حالش نرمال نیست و قبل از اینکه مشتری پاشو توی مغازه بذاره این میاد توی ذهنش اینم که از قیافه اش مشخص که خریدار نیست ثمره اش میشه چی؟ میشه اینکه مشتری میاد نمیخره ازش فقط واسه اینکه وقتی اومد تو دید فروشنده هیچ واکنشی نشون نداد یه سری ها دیگه اونقدر ذهشون خرابه که حتی جواب سلام مشتری را با سر میدن انگار فقط این کاسبی رو دارن برای اینکه هشت شون گرو نه شون نباشه! این میشه یه باور بد!‌ حالا فکر کن که این باور تغیر کنه مثلا تبدیل بشه به اینکه مشتری برای من خیلی زیاده اونقدری که من نمیتونم پس بر بیام! اگه واقعا کسی این باورش بشه نه اینکه فقط فکر کنیما! باور فکری که هزاران بار تکرار شده و ما همیشه باورهامون رو تجربه میکنیم اون چیزی که باور رو میسازه از بچگی شروع میشه و تا لحظه ی مرگ همراه ما هست وقتی یک بچه توی سنین خیلی کم هست هیچ محدودیتی را توی ذهنش نمیبینه میره دست میزنه که یخچال رو بلند کنه هر چه قدر بزرگتر میشه این محدودیت ها بیشتر میشه بهش میگن که تو نمیتونی خیلی کارا بکنی بهش میگن واست اسباب بازی نمیخرم چون پول نیست خود به خود این باور توی ذهنش رقم میخوره که پول کمه که پول چیزی نیست که همیشه در دسترس باشه و هزاران باور مخرب دیگه! اما برسیم به ادامه ی بحث فقط این یادتون باشه که ما باور هامون رو تجربه میکنیم اونی که باورش اینکه مشتری برای من زیاد اون مشتری که میاد دم مغازه میگه دیدی گفتم وقتی میاد کلی تحویلش میگیره فقط خرید کرد کلی شکر میکنه و میشه همون مثال شکر نعمت نعمتت افزون کند/ کفر نعمت از کفت بیرون کند

از قانون جذب نداریم خوش تر…

اما برسیم به اصل داستان که همون قانون جذبه من به تجربه رسیدم به اینکه آدمها چهار دسته اند دسته اول اونایی ان که اصن توی باغ نیستند اینا نه قانون جذب رو بلدن نه میخان یاد بگیرند اینا که هیچی!‌ دسته ی دوم اونایی ان که قانون جذب رو بلدن ولی همه ی فکر و ذکرشون شده اینکه باید روی باورهاشون شبانه روزی کار کنند بعد یه گونی پول میوفته پایین از آسمون!‌ دسته ی سوم کسایی هستند که قانون جذب رو بلدن ولی اصن بهش توجهی نمیکنند همش دنبال تکنیک های فروشندگی و بازاریابی و تبلیغاتن! اینام به جایی نمیرسند دسته ی چهارم که از همه زرنگ ترن اونایی ان که هم قانون جذب رو بلدن هم به کار بستند اما چه جوری؟ اینا کسایی هستند که میگن که من قانون جذب رو بهش عمل میکنم به یه شرط اونم اینکه من بیام روی باورهام کار کنم بعد دو قسمت میشه قسمت اول ایده هایی که بهم میرسه رو سریع عملی کنم و دسته ی دوم بیام کار کردن روی باورهامو به صورت عملی به خودم نشون بدم مثلا اونی که میاد روی خودش کار میکنه برای اینکه بتونه توی طول روز بیشتر توکل کنه میبینه که مثلا امروز چی شده! چه اتفاقی افتاده حالا توی این اتفاق که افتاد توکل کرد؟ به خدا تکیه کرد؟ یا نه همین جوری گذری از روش گذشت و این همون چیزی که ما دنبالشیم

پس یادمون نره ک…

اگر قرار باشه ما به عنوان یک فرد موفق عمل کنیم باید باورهای مناسبی توی ذهنمون بسازیم و ایده هایی که بهمون گفته شد رو عمل کنیم بهش! اگه روی باورا کار کردیم حواسمون باشه که توی عمل واقعا روش کار کرده باشیم نه فقط به حرف!

کلام آخر

تمرین این باشه که حتمابرو یه ویدیو از آموزش فروشندگی ببینی و دست خالی از اینجا بیرون نری و دوم اینکه حتما درس اول محصول آموزش فروشندگی که به صورت رایگان روی سایت گذاشته شده رو فراموش نکنی ببینی منتظر شنیدن خبرهای موفقیت تون هستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست