فروش در بازار سرد

فروش در بازار سرد یکی از چیزهایی است که اگر جوابش را کسی پیدا کند گنجی را پیدا کرده که شاید تا آخر عمرش مسئله ی مالی از زندگیش حذف بشه با من همراه باشید تا باهم این مورد را هم مثل موارد قبلی یاد بگیریم

از فروش در بازار سرد تا ایجاد ذهنیت درست

من سالها در زمینه ی بازاریابی کار کردم مدتهای زیاد روی خودم کار میکردم و میگفتم خب من الان رفتم فلان جا میخام فلان جنس رو بفروشم باید چی بگم؟ باید چی کار کنم؟ یکی یکی حرفام رو میچیدم برای اینکه وقتی رفتم اونجا بتونم به بهترین شکل صحبت کنم کتاب میخوندم برای اینکه یکم بهتر بشم روی فن بیانم کار میکردم که بتونم ریز به ریز سوالات مشتری را پاسخ بدم ولی ثمره چی بود؟ هیچی! هیچیا! من توی بازاریابی عالی بودم عالی!‌ ولی ثمره ای نداشتم دلیلش رو نمیفهمیدم میگفتم خدایا مشکل از کجاست مدت ها بازخورد میگرفتم صدامو ضبط میکردم اصلاح میکردم کارم رو ولی فایده نداشت که نداشت!‌ تا اینکه با قاون جذب آشنا شدم به جرات میتونم بگم که از وقتی که با قانون جذب آشنا شدم یه تغیر بزرگ توی شرایط مالی من اتفاق افتاد دیگه ایده های بازاریابی من گرفت دیگه اون حرفی که میزدم میشد همون چیزی که توی اون شرایط نیاز بود به مشتری گفته بشه اما چه جوری این اتفاق افتاد

از قوانین دنیا تا فروش در بازار سرد

من یه چیز رو خوب فهمیدم اونم این بود که همه چیز توی این دنیا طبق یه سری قوانین اتفاق میوفته این قوانین قوانینی هستند که قوانین ثابت خدا اند و هیچ تغیری توی این قوانین اتفاق نمیوفته اگه ما طبق این قانون ها پیش بریم میتونیم موفق بشیم اگه نریم قطعا به بن بست میخوریم فرقی نمیکنه که چه قدر بازاریابی بلد باشیم چه قدر خوب باشیم یا هر چیز دیگه ! تا الان به ثروتمندای دنیا دقت کردید که چی کار کردن که ثروتمند شدن؟ آیا کار خاصی کردن؟ مثلا بابک بختیاری نمونه ی وطنی ما چی کار کرد که از بدهی رسید به ثروت؟ به قول یکی از دوستان بابک بختیاری بستنیو کرد توی لیوان شد آیس پک و باش ایرانو گرفت! همین! یا مثلا احد عظیم زاد چی کار کرد که ثروتمند شد؟ من خودم توی کار فرش دستباف بودم سالها!‌ هیچ کس بهتر از من نمیتونه به شما بگه که هیچ کار خاصی نکرد! نمیگم کاری نکردا نمیکم نشست دست رو دست گذاشت یه گونی پول افتاد واسش پاینا! نه منظورم اینکه کار کرد ولی کارایی رو انجام داد که توی اون صنف همه انجامش میدادن تقریا! هیچ کار عجیب و غریبی نبوده! وقتی که بابک بختیاری رو باهاش صحبت میکنند میگه که من فقط روی ذهنم کار کردم میگه اون موقع که بدهکارا دنبالم کرده بودن که منو بگیرن بندازن زندان: فقط توی ذهنم میدیدم که ثروتمند شدم فقط کیف میکردم که من دارم میدوم الان ولی در آینده ثروتمند میشم همون موقع با اینکه بدهکارا داشتن میدویدن دنبالم منم فرار میکردم ولی حال دلم خوب بود این چیزی که بابک بختیاری میگه و الان ثمره اش چیه؟ اونقدر پول داره که تا هفت نسل آینده اش تامین باشه فقط توی چند سال این اتفاقا افتاد!

حالا چی کار کنیم که ما هم وضعمون بهتر بشه؟

اون زمانی که شرایط من خوب نبود یادم حالم اصلا خوب نبود یادمه میرفتم دنبال پول ولی با نا امیدی با این باور که من که میدونم کاری که من انجام میدم خیلی های دیگه ام انجام میدن کار من باید خاص باشه تا بگیره! باور های بد توی ذهنم بود مثل اینکه فلان شرکت تمام این بازارا گرفتن همه کاراشونو میدن به اونا انجام بدن کسی کاراشو دست من نمیسپره من که رزومه خاصی ندارم و هزاران باور بد دیگه! ولی وقتی روی خودم کار کردم من فهمیدم که باید با دل خوش برم دنبال کار باید این توی ذهنم باشه که رزق من دست بنده های خدا نیست من باید برم جلو خدا خودش اونجایی که باید رزق منو میرسونه خودش راهو جلو پام میذاره! تهشو واستون بگم که منم مثل این همه آدم اینجوری میدیدم که رزق من دست بنده های خداست میخواین ببنید که شما هم اینجوری فکر میکنید یا نه؟ یه سری نشانه ها میگم اگه اینطوری هستنید شما هم مثل اون موقع های من هستید اونی که به مشتری دروغ میگه یه جنسی که شاید اونقدر کیفیت نداشته باشه رو به مشتری میگه عالیه!‌ اونی که وقتی یه مشتری بهش میگه نه حالش بد میشه حسش بد میشه ناراحت میشه شاید به رو نیاره ولی میگه پیش خودش اینم نشد کاش این میشد اگه این معامله انجام میشد من الان اینقدر پول توی دستم بود رزقشو دست اون مشتری میبینه که بهش نه گفته!‌ اگه یکی از این نشانه ها را داشتید بدونید که باید روی خودتون کار کنید بدونید که باید حال دلتونو تغیر بدید اگه میبینید مثل من میگید که فلانی بازارو گرفته دیگه جایی واسه من نیست یعنی اینکه قدرت دادید به اونی که بازارو گرفته اینا اشتباهه!‌ ما ها فکر میکنیم که بازار رقابتیه توی این بازار باید گرگ باشی وقتی اینجوری میبینم دنیا رو!‌ خبری از پول اونم از راه درست نیست!‌ ولی کافیه که حس کنیم قدرت دست خداست حس کنیم که خدا همه چیز این دنیا دستشه حس کنیم بقیه یه سری دست خدا اند که فقط ما با حسمون با ذهنیت مون میگیم بهشون که شما با کدوم وجه تون با ما رفتار کنید تا الان دیدید یه سری آدما هستند که واسه همه بد اخلاقن ولی به یه سری ها خیلی خوبن؟ اونایی که باهاشون خوبن کسایی هستند که فرکانس درست فرستادن اونا کسایی هستند که دنیا رو اینجور میبینن که همه با من در صلح و آرامش رفتار میکنند و دقیقا همون رو هم میبنن

از فروش در بازار سرد تا راهکار اصلی

اون چیزی که به عنوان راهکار اصلی حساب میشه اینکه ما باید اول جایگاه خودمونو توی این دنیا بفهمیم باید رها بشیم از اینکه فلان بازیگر که مثلا از من معروف تره پس ارزشش از من بیشتره باید رها بشیم از اینکه من همینجوری که هستم ارزشمندم باید رها بشیم از اینکه نخایم خودمون رو به کسی ثابت کنیم باید رها بشیم از اینکه ترس داشته باشیم از اینکه نکنه فلانی با من حال نکنه بره زیر آبمو بزنه که مشتری ازم خرید نکنه!‌ امان از این نکنه ها!‌ اگر ما اینا توی دلمون نباشه میتونیم پیشرفت کنیم اگه توی بازاری که همه ناله میکنند میگن پول نیست اوضاع خرابه اگه ما بتونیم الگوهایی رو ببینیم که همین الان دارن خوب پول در میارن اگه بتونیم الگوهایی رو ببینیم که همین الان دارن به راحتی ثروتمند میشن اونوقت میتونیم راه اونا رو ما هم بریم

جمع بندی از مقاله فروش در بازار سرد

ما باید رها بشیم از حرف بقیه! باید رها بشیم از اینکه نظر بقیه برامون مهم باشه باید رها بشیم از ترس!‌ یه کلام ما باید این همییشه این توی ذهمون باشه که احساس خوب = اتفاقات خوب و در مقابلش احساس بد = اتفاقات بد!

کلام آخر

اگر ما بتونیم ذهنمون رو تغیر بدیم میتونیم به هرجایی که بخوایم برسیم! بهتون پیشنهاد میکنم درس اول محصول آموزش فروشندگی رو که به صورت رایگان توی سایت قرار گرفته حتما ببینید و اینکه حتما بقیه مقاله و ویدیو های رایگان که توی سایت قرار دادیم رو هم ببینید منتظر شنیدن نظراتتون پایین همین مقاله هستم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست