به چه کسی داوری کننده میگویند؟

باز هم طبق روال هر مقاله شما با یک داستان متوجه میشوید که یک داوری کننده چه ویژگی هایی دارد

 

  • من یک داوری کننده هستم

نفس ها در سینه حبس شده! آیا این پنالتی گل میشود یا نه!

خانم سرمربی دو دستش را بر دهانش گذاشته و با نگرانی تمام گوشه زمین،

لب خط ایستاده و تمام نگاهش به ساراست که میخاهد ضربه را بزند.

تیم هندبال او وضعیت خوبی در جدول ندارد و باختن این بازی باعث میشود

که تیمشان سال دیگر در دسته ی پایین تر بازی کند. و به عبارتی سقوط کند.

سارا پشت توپ است. با اعتماد به نفس تمام ایستاده تا این ضربه را به گل تبدیل کند.

رو به روی یک چهارچوب دروازه است و یک دروازه بان که دستانش را مدام به حالت پروانه ای تکان میدهد.

سارا ۲۰ سال سن دارد. او پس از گرفتن دیپلمش ترجیح داد ادامه تحصیل ندهد.

و دنبال علاقه اش به رشته ورزشی هندبال برود. سارا به شدت به زمان اهمیت میدهد.

سعی میکند در روز حداکثر استفاده را از زمانش ببرد. زمان از نظر او ارزشمند و گران بهاست

و باید با حداکثر بهره وری از آن استفاده شود.

او زمانی که احساس کند مشغول وقت تلف کردن است دچار استرس میشود.

 

هدفگذاری داوری کننده ها

سارا برای خودش هدفهایی تعیین کرده است.

یکی از اهداف او رسیدن به تیم ملی هندبال بانوان است.

برای هر روزش از شب قبل برنامه ریزی میکند. او سازمان یافتگی را دوست دارد.

معمولا اتاقش مرتب است. و ترجیح میدهد ذهنش بر روی یک موضوع متمرکز کند.

او در کار خانه به مادرش هم کمک میکند. پس از اینکه از تمرین برمیگردد با اینکه خسته است

ابتدا کارهای آشپزخانه را انجام میدهد و بعد استراحت میکند.

 

سارا مایل است هنگام تصمیم گیری به سرعت تصمیمش را بگیرد.

حتی اگر در مورد آن چیز یا موقعیت اطلاعات کمی داشته باشد. او ترجیج میدهد

در ذهنش فقط یک پرونده باز بماند. برای همین به سرعت تصمیم میگیرد. پدرش در مورد سارا میگوید:

هنگامی که با سارا میخواهیم به رستوران برویم او زودتر از همه ما آماده میشود.

وقتی به آنجا رسیدیم او نگاهی به منو می اندازد و سریع یک غذا را انتخاب میکند.

اگر دسر یا پیش غذای خاصی هم بخواهد با همان تصمیم اولش میگوید.

بعد از گرفتن تصمیمش دیگر کسی نمیتواند او را از تصمیمی که گرفته منصرف کند.

دنیای سارا سیاه و سفید است. خاکستری در آن معنایی ندارد.

 

داور سوت را میزند. سارا بالافاصله پس از شنیدن سوت ضربه اش را  به سمت دورازه میزند.

سرمربی از به ثمر رسیدن گل به هوا میپرد. همه به شدت خوشحال هستن بعید است

در این زمان باقی مانده تیم حریف بتواند جبران کند. آن هم در بازی مثل هندبال.

سارا و هم تیمی هایش با لباس زرد رنگشان به سمت سرمربی میدوند

و با او گوشه ی زمین جشن شادمانی میگیرند. اشک در چشمان سارا جمع شده

و به شدت خوشحال است.

 

سرانجام بازی تمام میشود و تمام بازیکنان دو ماه فرصت دارند که استراحت کنند

و تکلیفشان را برای فصل آینده معلوم کنند. هر کدام از بازیکنان باید با یک تیم قرارداد بندد.

قرارداد سارا هم تمام شده و باشگاه به او پیشنهاد تمدید قرارداد را داده است.

پروژه باز در ذهن سارا یعنی به وجود آمدن تشویش و اضطراب برای او.

دوست دارد هرچه سریعتر تکلیف تیم فصل آینده اش را مشخص کند.

 

پروژه باز در ذهن داوری کننده ها

سالن بازی را ترک میکند. و به سمت خانه میرود.

در راه رفتن به خانه با خودش مدام به این مسئله فکر میکند

که چه تصمیمی برای فصل آینده بگیرد. آنقدر این گرفتن تصمیم در ذهنش مهم است

که لحظات شیرین همین چند ساعت پیشش را فراموش کرده. انگار نه انگار او بود که گل پیروزی تیمش را زد.

در همین حین گوشی اش زنگ میخورد. شماره ناشناس است. سارا جواب میدهد. پشت تلفن نماینده یکی باشگاهی است

که این فصل گذشته قهرمان شده است. به سارا میگوید

که ما بازی های تو را در فصل گذشته زیر نظر داشته ایم و به این نتیجه رسیده ایم

که شما میتوانی به تیم ما کمک کنی. متوانی برای مذاکره به باشگاه ما بیایی؟

سارا یاد هدفش که رسیدن به تیم ملی است میوفتد و به این نتیجه میرسد

که رفتن او به این تیم میتواند او را یک قدم به این هدفش نزدیک کند.

بلافاصله به نمایده باشگاه میگوید که من فردا ساعت ۶ برای مذاکره خدمت شما میرسم.

او نفس راحتی میکشد و از این موضوع به شدت خوشحال است که تکلیف تیم فصل آینده اش مشخص شده

و میتواند این را در ذهنش ببندد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست