تفاوت منطقی و احساسی

تفاوت منطقی و احساسی طبیعتا از زمین تا آسمان است اما چیزی که قابل توجه است این است که ما باید حتما در نظر داشته باشیم که از استفاده از پیش فرض های ذهنی خودمان برای تشخیص منطقی و احساسی بودن جلوگیری کنیم با من همراه باشید

از تفاوت منطقی و احساسی تا موضوع اصول یا ارزش ها

در حالی که حسی یا شمی بودن به طرز متفاوت اطلاع گیری اشخاص اشاره دارد فکر کردن و احساس نمودن چگونگی تصمیم گیری اشخاص را مشخص می سازد .به روشنی مشخص است که هرکدام از ما از توانایی هایی برخوردار است که تصمیماتش را بر اساس منطق و یا بر اساس احساسات و ارزش های مشخصی اتخاذ می کد و در حالی که هیچ کس صد درصد فکری یا احساسی نیست هریک از ما در این دو ترجیح نیز گرایشی مادر زادی داریم در این جا هم استفاده مکرر از این واژه ها ممکن است به شما برداشت نادرستی از معانی راستین آنها بدهد.از این رو توجه به این نکته مهم است که اندیشیدن و احساس کردن هر دو بیانگر فرایند های تصمیمی گیری منطقی هستند . نه اینکه فکری ها احساس ندارند و یا احساسی از منطق و استدلال چیزی سر در نمی آورد اما فکری ها و احساسی ها از معیار های متفاوتی برای تصمیم گیری استفاده می کنند .پرسش های مطرح شده در ادامه مطلب به شما کمک می کند تا از ترجیح و گرایش خود برای تصمیم گیری مطلع شوید.

آیا من تصمیماتی را بیشتر به طور عینی و باسبک سنگین کردن جنبه های مثبت و منفی می گیرم؟

یا

با توجه به احساساتم و این که چگونه من ودیگران تحت تاثیر آن قرار می گیریم ؟

برای فکری ها منطق اصل اول است.آنها به هنگام تصمیم گیری ابتدا موضوع را به شکل منطقی تحلیل می کنند.از خود می پرسند (آیا این معنی دار است؟)(آیا با عقل جور در می اید<)(جنبه های مثبت و منفی آن کدام است ؟)به عبارت دیگر ،آنها به مساله عینیت می بخشند،اما احساسی ها درست برعکس این شرایط عمل می کنند .آنها قدمی به جلو می گذارند ،خود درون معادله مییبینند و از خود می پرسند:(درباره این موضوع چه احساسی دارم؟این تصمیم روی من و دیگران چه تاثیری می گذارد ؟آیا این کار درستی است که می کنم؟ارزش های شخصی من در این خصوص چه می گویند.؟)به حساب دیگر آنها موضوع را شخصی سازی می کند .

یک داستان از تفاوت منطقی و احساسی

علی با مساله ای روبرو شد که تیپ احساسی اغلب با آن روبرو می شوند .او باید برای شرکت در یک همایش از اصفهان به تبریز برود .یکی از همکارانش به او پیشنهاد کرد که در اتوموبیل او به اتفاق به تهران بروند .در شرایط عادی این می توانست بهترین پیشنهاد باشد .اما اشکال در این بود که علی برای این همکارش احترامی قایل نبود و از آن مهم تر از آن خوشش نمی آمد.کار دیگری که می توانست بکند این بود که با قطارسفر کند که این هم دردسر و ناراحتی فراوان داشت .نه تنها باید پول زیادی پرداخت می کرد بلکه در مقایسه با رفتن با اتومبیل دوبرابر وقت می گرفت.از آن گذشته برای رفتن به ایستگاه و آمدن از آن باید تاکسی می گرفت .محمد دوست او که تیپ فکری داشت به او گفت :آیا عقلت را ازدست داده ای؟می خواهی دو روزت را خراب کنی پول بسیار بیشتری هم بپردازی؟آن هم صرفا به این دلیل که این شخص را دوست نداری و از اوخوشت نمی آید؟کسی نگفته است که قرار است با او کلی زندگی کنی کافیست که ۴ساعت در اتو مبیل او بنشینی .)

با همه این اوصاف او تصمیم گرفت با قطار برود البته حرف دوستش را قبول داشت و معتقد بود که این بهترین تصمصیی نیست که گرفته است با این حال معتقد بود که کار درستی می کند زیرا نه تنها کنار کسی که از او خوشش نمی آید نمی نشیند بلکه باید وانمود می کرد که او را دوست دارد که این برخلاف ارزش های مورد باور اوست.

آیا اگر یک شخص احساسی دیگر به جای جین بود تصمیم دیگری می گرفت؟البته امکانش هست.اما این مثال نشان میدهد که برای اشخاص احساسی احساس و ارزش های شخصی تا چه اندازه اهمیت دارند .

کدام یک از این کلمات مرا بهتر توصیف می کند:

از همدلی و منطق تا تفاوت منطقی و احساسی

طبیعتا در بعضی از زمینه های فکری ها بهتر از احساسی ها عمل می کنند اما ماقابلا احساسی ها هم در مواقعی بهتر از فکری ها عمل می کنند .از آن جایی که اشخاص می خواهند از توانمندی های طبیعی خود استفاده کنند ،تردیدی در این نیست که احساسی ها و فکری ها هرکدام مشاغل مورد علاقه خود را انتخاب کنند .برای مثال مشاغل یاری رسانی گروه کثیری از احساسی ها را به خود جلب می کند زیرا این مشاغل به آنها امکان می دهد که یکی از نیاز های مهم آنان در زندگی که همانا کمک کردن به دیگران است برآورده شود .این البته بدان معنا نیست که فکری ها غیر حساس و خود محور هستند .اما احسای ها میل و اگیزه فراوانی دارند تا دیگران را درک کنند و از کمک کردن به آنها احساس خوشایند برسند .به همین دلیل پزشکی ۰و به خصوص حرفه پرستاری ،تدریس ۷مشاوره و فروش از جمله مشاغل مورد علاقه احساسی ها به شمار می رود.

تفاوت منطقی و احساسی

فکری ها هم ازاین که استعداد های طبیعی خود استفاده کنند بیشترین احساس رضایت را به دست می آورند .فکری ها دوست دارند که مسایل را به شکل منطقی تحلیل کنند ،تجارت و بازرگانی و به خصوص مدیریت ،بسیاری از فکری ها را به خود جلب می کند.وقتی پای تصمیم گیری برای منافع شرکت به میان می آید فکری ها بهتر عمل می کنند .

بحث میان علی و آرش بالا گرفته بود .بحث سر این بود که محل کارخانه تولید لباس را که هر دو در آن کار می کردند به تهران انتقال پیدا کند مساله بر سر این بود که با انتقال شرکت چند صد صد نفر که در آن کار می کردند بیکار می شدند .پدر و پدربزرگ بسیار یاز این کارکنان هم در یال های قبل در همین کارخانه کار کرده بودند.کارکنان شرکت سرانجام به این نتیجه رسیدند که شرکت را بخرند و خود آن را اداره نمایند .در موقعیت های مشابه دیگر هم این اقدام موثر و مفید واقع شده بود اما برای این کار لازم بود که شرکت به آنها کمک مالی بدهد .علی که معاون واحد مالی شرکت بود با این معامله مخالف می کرد:(قبل از هرچیزی این را بگویم که من با کارکنان شرکت احساس همدردی می کنم :بسیاری از آن ها را سال هاست که می شناسم و به لحاظ شخصی احساس بدی دارم اگر آنها مشاغلشان را از دست بدهند .اما وظیفه اصلی من رعایت منافع اقتصادی شرکتی است که درآن کار می کنم و باید بگویم پیشنهاد کارکنان اصلا به سود شرکت نیست.اگر ما به این نتیجه رسیده ایم که کار کردن در این جا مقرون به صرفه نیست .چگونه کار گران می توانند انتظار داشته باشند که بدون داشتن تخصص های لازم این جا را اداره کنند و سود هم ببرند .از آن گذشته نرخ بهره و سودی که ما در ازای وام دادن به کارگران دریافت می کنیم کمتر از نرخ سودی است که اگر سرمایه شرکت را در جای دیگری مورد استفاده قررا دهیم می توانیم بدست آوریم توجه داشته باشید که ما در قبال سهام داران خود مسوول هستیم و من با راعایت وجدان کاری ام نمی توانم با پیشنهاد کارکنان موافقت کنم .)

آرش معاون واحد نیروی انسانی از فرط خشم قرمز شده بود (قبل از هرچیزی باید بگویم که سرمایه گذاری روی کارکنان در مقایسه با سرمایه گذاری در نقاط دیگر ریسک بیشتری ندارد .توجه داشته باشید که کارکنان شرکت وقتی برای خودشان کار می کنند از انگیزه بسیار زیادی برخوردارند .دوم اینکه بله قبول دارم که ما کار می کنیم تا کسب در آمد کنیم اما باید به این نکته توجه داشته باشیم ما مدیون کارکنانمان هستیم .آنها سبب شده اند که ما از این شرکت این همه کسب در آمد کنیم.)

تفاوت منطقی و احساسی

در حالی که نمی توان گفت کدام تصمیم گیری بهتر است .علی فکری و آرش احساسی است به خوبی نشان می دهند که در زمنیه های تصمیم گیری اشخاص چه تفاوت های قابل ملاحظه ای با یکدیگر دارند .این بدان معنی نیست که علی دل رحم نیست اما او مانند یک فکری کلاسیک می خواهد مسایل را به طور منطقی برسی کند .او با توجه به باورها و ارزش های خود می خواهد تصمصیمی را که بیشترین سود برای شرکت تضمین می کند بگیرد.و از سوی دییگر آرش هم مانند یک احساسی کلاسیک خودش را به جای کارکنان قرار می دهد او هم به شدت تحت تاثیر باور ها و ارزش های شخصی خود است او می خواست که به هر طریقی که شده است حقوق کارکنان را رعایت کند.

کلام آخر

ترجیح شما کدام است؟ به شما توصیه میکنم حتما درس اول محصول آموزش شخصیت شناسی را که به صورت رایگان روی سایت قرار داده شده است را ببینید منتظر شنیدن نظرات شما در بخش نظرات هستم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست