ویژگی افراد منطقی

همونطور که قبلا گفته بودیم سومین بعد تیپ شخصیتی با تصصمیم گیری ما و رسیدن ما به نتیجه گیری رابطه دارد .درست همانطور که برای داشتن تعامل با دنیا دو راه و برای در یافت اطلاعات نیز دو روش متفاوت وجود دارد ،برای تصمیم گیری نیز از دو روش استفاده می شود که یکی روش فکری و دیگری روش احساسی است.

در مضمون تیپ ها ،فکری بودن با تصمیم گیری به صورت غیر شخصی در ارتباط است و احساسی بودن با تصمیم گیری بر اساس ارزش ها ی شخصی گرچه احساسات می توانند نقشی در تصمیم گیری ها داشته باشند ،احساسی بودن در اینجا صرفا بدین معناست که صرفا باتوجه به آنچه برای شما و برای دیگران مهم است تصمیم بگیرید.

(فکری ها)تصمیماتی را می پسندند که به لحاظ منطقی معنی دار باشند .آنها افتخار می کنند که در جریان تصمیم گیری عینی و تحلیلی هستند .آنها با تحلیل کردن و سبک سنگین کردن مدارک و شواهد موجود ،تصمیم می گیرند .هرچند ممکن است به نتایج نا خوشایند برسند .(احساسی ها )با توجه به بهایی که برای احساسات خود قایل اند تصمیم می گیرند .آنها به همدلی و مهربان بودن افتخار می کنند .مسلما فکری ها و احساسی ها الویت های بسیار متفاوتی دارند .

برای بعضی ها تصمیم گیری در این خصوص که فکری یا احساسی اند بسیار دشوار است در ضمن در جامعه ما درباره بعضی از رفتار ها اریب ها و تعصبات جنسیتی وجود دارد.نقش های متفاوت جنسی و انتظارات متفاوتی که از جنس زن و مرد می رود شاید سبب شود که عده ای نتوانند به درستی تیپ خود را در این مورد خاص مشخص سازند.ممکن است زنی که فکری است طوری اجتماعی شده باشد که فکرکند احساسی است (زندگی بخش ،مراقب ،متوجه،مادر ،همدردی ننده ،حمایتگر)و مردی که به حکم طبیعت خود یک احساسی است طوری آموزش دیده باشد و به گونه ای اجتماعی شده باشد که خود را سک فکری ارزیابی کند (شکارچی ،رقابت کننده ،خونسرد ،فاصله گیرنده و غیر احساسی ).وقتی پاراگراف های زیر را می خوانید دقت کنید کدام توصیف بیشتر درباره شما صدق می کند .کاری به این نداشته باشید که شما را چگونه بزرگ و تربیت کرده اند .

همان طور که قبلا گفته ایم (و بدون تردید بازهم خواهیم گفت زیرا اهمیت بسیار زیادی دارد.)

همه از هر دو ترجیح استفاده می کنند .فکری ها هم دارای احساس و عاطفه هستند آنها هم برای خود ارزش های شخصی دارند .از سوی دیگر احساسی ها هم می توانند کاملا منطقی باشند .اما هریک ازما یکی از این دو ترجیح را به شکل طبیعی تری استفاده می کنیم و در استفاده از یک شیوه موفق تریم .

فکری بودن اغلب به حساب تصمیم گیری بر اساس روش های منطقی گذاشتهمی شود .حال آنکه روش احساسی ،غیر منطقی ارزیابی شود .اما در واقع این برداشت درستی نیست .فکری و احساسی بودن هردو روش های منطقی هستند تنها تفاوتشان باهم در این است که در جریان تصمیم گیری از ملاک های متفاوتی استفاده می کنند .

برای مثال به مجتبی که یک احساسی است توجه کنید.او در دانشکده کوچک معماری به عنوان معاون رییس کالج فعالیت می کند .مجتبی مسوول رسیدگی به رعایت نظم و انظباط در دانشکده است و باید با کسانی که مقررات دانشکده را رعایت نمی کنند برخورد کند .او در ضمن درباره اندازه و نوع مجازات خاطیان تصمیم گیری می کند .یکی از دانشجویان در حالی که در هوابگاه مواد مخدر می کشید مشاهده شد.این جرم اغلب با تعلیق یک ترم و محدودیت در این مدت از درس خواندن همراه است .در ترم بعدی هم این شخص از نزدیک تحت نظر قرار می گیرد و در واقع ادامه تحصیلاتش حالت مششروط دارد.مجتبی با رسیدگی به این موضوع به این نتیجه رسید که آن دانشجو دانشجوی خاطی از یک سابقه تحصیلی فوق العاده برخوردار بوده است و قبلا از او کوچک ترین خطایی سر نزده است .آن دانشجو به شدت نگران بود که اگرتعلیث شد پدر و مادرش با او چه برخوردی می کنند .پرد و مادرش برای ادامه تحصیل او در کالج تلاش و فداکاری فراوان کرده بودند.با احتساب همه این شرایط مجتبی دانشجو را محکوم کرد تا در یک دوره شش هفته ای که در آن درباره مضرات استعمال مواد مخدر بحث می کردند شرکت کند علاوه بر آن هم یک ترم هم تحصیل او در دانشکده حالت مشروط پیدا کرد .

ناظم دانشکده که یک فکری بود معتقد بود که این تصمیم گیری و تعیین این حد از مجازات هرگز درست نیست .او نگران بود که این تعیین مجازات سابقه ای برای تصمیم گیری های بعدی شود و بسیاری از دانشجویان اقدام به کشیدن مواد مخد و سیگار کنند.

مجتبی می گوید :من می توتنستم ای دانشجو را تعلیق کنم اما به شرایط مساله این گونه نگاه کردم ما نباید او را باکسی که هم اتاقیش بود در یک اتاق قرار می دادیم .بخصوص که میدانیم دانشجویان سال اول به سرعت تحت تاثیر قرار می گیرند .تا جایی که من می بینم ما بوده ایم که این دشواری را برای او بوجود آورده ایم .آن دانشجو پسر بسیار خوبی است ،دانشجوی بسیار خوبی است و یکی از سزمایه های ما در دانشکده به حساب می آید از آن گذشته ماقبل از هرچیز یک موسسه آموزشی هستیم به اعتقاد من آن دانشجو درس ارزشمندی گرفته است و به نظر من درست نیست بخاطر یک خطای جزیی برای او تصمیمی بگیریم که روی همه زندگی آتی اش اثر بگذارد.

گرچه تصمیم مجتبی بر اساس ارزش های او اتخاذ شد و او با توجه به تفسیر و برداشتی که زا موقعیت داشت حکم دانشجوی خاطی را صادر کرد.می بینید که او لزوما تصمیمی غیر منطقی نگرفت.

عماد که یک احساسی است و امیر که یک فکری است نمونه های خوبی هستند که نشان می دهند چگونه اشخاصی که در این ترجیح باهم تفاوت دارند .می توانند باهم تعادل خوبی برای یکدیگر به وجود آورند .این دو در بخش سردبیری یک مجله درباره سلامتی و آمادگی جسمانی فعالیت می کنند .این دو برای ارزش های یکدیگر بهای قابل ملاحظه ای قایل اند .امیر می گوید (لورن بسیار هوشمند و ادراکی است .وقتی من با نویسنده بخصوصی مشکل پیدا می کنم و یا وقتی نمی دانم چرا کسی رفتار بخصوصی را به نمایش می گذارد درباره موضوع با عماد صحبت می کنم او همیشه می تواند دلیل و رفتار اشخاص را توضیح دهد .توصیه ها و برداشت های عماد درباره روبه رو شدن با موقعیت های ویژه مرا از مخمصه رهانیده است.)

عماد هم به سهم خود می گوید (امیر احتمالا صادق ترین کسی است که من میشناسم البته او همیشه رفتار دیپلماتیک ندارد ..اما صادق ترین است.من اغلب وقتی می خواهم بدانم انجام دادن چه کاری منطقی است به جای اینکه فکر کنم خودم درباره مساله چه احساسی دارم به سراغ او می روم من همیشه حرف های امیر را دوست ندارم اما می دانم که همیشه نظری عینی و منطقی می دهد و این چیزی است که من به آن علاقه مند هستم .)

فکری ها می توانند به قدری تحلیل گر ظاهر شوند که سرد و نچسب به نظر برسد و احساسی ها هم ممکن است به قدری خودشان را به طور شخصی درگیر کنند که بیش از اندازه احساسی بنظر برسد .وقتی فکری ها و احساسی ها با هم برخورد پیدا می کنند اغلب اوقات احساسی ها عصبانی می شوند و رنجش به دل می گیرند و در این میان فکری ها در این اندیشه اند که چه اشکالی پیش آمده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست