آموزش روانشناسی

آموزش روانشناسی یکی از مواردی است که شاید شماهم خیلی به آن علاقه مند باشید اما باید بگوییم که ما به غیر از این روانشناسی کنترل بیرونی یک روانشناسی دیگر هم به نام کنترل درونی داریم اگر شما هم به این موضوع علاقه مندهستید بامن تا پایان این مقاله همراه باشید.

از آموزش روانشناسی تا کنترل درونی و کنترل بیرونی :

یکی از استثناهای گیج کننده در استفاده از روانشناسی کنترل بیرونی این است که به ندرت در مورد دوستان صمیمی خود که در غم و شادی ما شریکند از آن استفاده می کنیم .در مورد آنها تئوری انتخاب را به کار می گیریم هرچند تعداد اندکی از ما نسبت به آن آگاهیم .صرف نظر از این که تئوری انتخاب را می شناسیم یا نه ،اکثر ما اغلب آگاهانه با دوستان خود به گونه ای متفاوت از همسر فرزند شاگرد یا زیر دستمان رفتار می کنیم .

ما به این تشخیص رسیده ایم که دوستان خوب پایدار ترین منبع خشنودی دائمی ما هستند.به نظر می رسد که می دانیم اگر به انجام کاری که دوست ندارند مجبورشان کنیم آنها را از دست می دهیم و در نتیجه خشنودی ما نیز از بین می رود .نظر من خودداری از مجبور کردن یک دوست در حالی که تقریبا گرایش به مجبور سازی تمام افراد داریم شاید معیار خوبی برای تعریف دوستی صمیمانه باشد.اگر تئوری انتخاب را در مورد افراد تمرین می کردیم می توانستیم دوستی های بیشتری ایجاد کنیم و نگه داریم و آنگاه خشنودی و شادمانیمان نیز به طور چشم گیری افزایش می یافت .

از آموزش روانشناسی تا کنترل دیگران و مالکیت:

موضوع مهم دیگر یکه ممکن است در این جا دخالت داشته باشد مالکیت است .بسیاری از ما اعتقاد داریم که باید مالک شوهر ،زن،فرزندان ،شاگردان و کارکنان خود باشیم .من حق دارم زن و فرزندم را کنترل کنم چون مالک آنها هستم .این کلاس متعلق به من است و دانش اموزان باید کاری را آنجام دهند که من می گویم .من صاحب این شرکت و مالک آنم پس کاری را انجام دهید که من می گویم یاجای دیگری دنبال کار بگردید.تا زمانی که باور داریم مالک مردم هستیم از مجبور ساختن آنها به انجام کاری که نمی خواهند انجام دهند هیچ مضایقه ای نمی کنیم ؛اما درباره دوستان خود احساس متفاوتی دارمی و پذیرفته ایم مالک دوستان خود نیستیم و آنها نیز مالک ما نیستند.

مهرورزی،بدون آنکه به موضوع مالکیت فکر کرده باشیم ،می تواند یکی دیگر از معیار های تعریف دوستی باشد.بسیاری از ما دنیا را به دو گروه تقسیم کرده ایم .گروه نخست افرادی هستند که در تملک ما قرار دارند یا سعی می کنیم آنها در تملک خود درآوردیم که شامل معشوق زن شوهر فرزندان دانش آموزان و کارکنانمان می شوند.گروه دوم شامل اشخاصی است که در تملک ما نیستند و تلاش هم نمی کنیم مالک آنها شویم که اغلب گروه بزرگی از افراد را در بر می گیرد ؛از جمله دوستان خوب و صمیمی ،آشنایان و افرادی که تا حدودی بر ما تسلط دارند و قدرتمندند مل روئیسان و همچنین افراد غرییه .

آموزش روانشناسی و یکی از را های فهم تئوری انتخاب

یکی از راه های فهم مطلب تئوری انتخاب ،دقت به چگونگب رفتار با دوستان نزدیک،رئیسان وافراد غریبه و مقایسه آن با چگونگی رفتار ما با دیگر افراد زندگیمان است.شما می دانید که چرا رئیس خود را به انجام کاری مجبور نمی کنید یا چرا به ندرت به آنایان خود زور می گویید و اگر کمی معقول باشید هیچ گاه به افراد غریبه زور نمی گویید ؛چرا که ممکن است صدمه ببینید یاحتی کشته شوید .اما چرا زندگی نمی کنیم و نمی گذاریم دیگران زندگی کنند؟چرا قانون طلایی را که همواره بسیاری از ما حرفش را می زنیم در عمل به کار نمی گیریم؟چرا اصرار داریم دیگران را به انجام کاری مجبور کنیم که نمی خواهند انجام بدهند ؟در حالی که اکثر مواقع این تلاش موفقیت چندانی نیز در لرندارند .

سه باور روانشناسی کنترل بیرونی را به تفصیل توشیح دهم تادریابید اکثر مردم چه نوع باوری دارند.به سادگی می بینید که باور دوم و سوم است که بیشترین لطمه را به روابط انسانی وارد می کند .ساده ترین راه درک روانشناسی سنتی این است که ببینیم چگونه اکثر ما در زندگی خود از آن استفاده می کنیم .

باور اول :به تلفنی که زنگ می زند جواب می دهم ،با شنیدن صدای زنگ منزل ر را باز می کنم پشت چراغ قرمز توقف می کنم و کارهای بیشمار دیگری انجام می دهم چرا که من به هر نشانه ساده بیرونی پاسخ می دهم.

باور دوم:می توانم دیگران را به انجام کاری وادرا کنم که مایل نیستند و دیگران نیز می توانند فکر،عمل و احساس مرا تعیین کنند.

باور سوم :این حق حتی وظیفه اخلاقی من است تا کسانی را که از فرامین و دستوراتم پیروی نمی کنند تحقیر،تهدید یا تنبیه کنم و برای انکه دستوراتم را انجام دهند ،اگر لازم بود آن ها را تشویق نمایم و پاداش دهم .

این سه باور رایج شالوده اصلی کنترل بیرونی است که تماما دنیا را تحت حاکمیت خود دارد .

در باور اول صدای زنگ تلفن یا هرگونه علامت مکانیکی دیگر ،نقش کنترل بیرونی را ایفا می کند که اکثر مردم فکر می کنند باید آن را پاسخ دهند .در باور دوم که خود از باور اول منتج شده است ،عامل کنترل ،همواره فرد دیگری مانند پدر و مادر است که به فرزند می گوید:(چمن ها را بزن)یا معلمی به دانش آموز می گوید :(سر کلاس حرف نزن.)یا شوهری به زنش می گوید:(ازدستت دیوانه شدم.).در باور سوم که از دو باور دیگر مخرب تر است .زن و وشوهر ها ،پدر ها و مادرها،معلملنو رئیسان بر این باورند که حق دارند و حتی وظیفه اخلاقی آنخاست که کودکان یا بزرگسالان ی را که از آنها پیروی نمی کنند،تهدید،یا تطمیع؛چون به صلاح خودشان است که به حرف آنها گوش دهند.

اساس این باورها -این که ما از سوی عوامل بیروین برانگیخته می شویم-نادرست است.بسیاری معتقد بودند زمین صاف است تا این که فردی آمد و این عقیده را زیر سوال برد.باور اینکه تلفن را جواب می دهیم چون زنگ می زند نیز تا زمانی دست به نظر می رسد که شخصی بیاید و آن را زیر سوال برد .به محض زیر سوال بردن هریک از باور های کنترل بیرونی به سرعت نادرست بودن آنچه تاکنون درست به نظر می رسیده روشن می شود .برای مثال چون تلفن زنگ می زند ما به آن پاسخ نمی دهیم ،بلکه چون می خواهیم به آن پاسخ بدهیم ،چنین میکنیم.اگر باشنیدن زنگ تلفن فوری به آن جواب می دهیم ،این ماییم که تصمیم می گیریم به آن جواب بدهیم و جواب دادن را انتخاب می کنیم در غیر این صورت به آن جواب نمی دهیم .

زنگ تلفن به شما اطلاعات می دهد می گوید فردی از بیرون می خواهد با فردی در این مکان ارتباط برقرا کند .صدای زنگ تلفن و هرچیز دیگر یکه ما از دنیای بیرون دریافت می کنیم و حتی اطلاعاتی که بدنمان دریافت می کنیم صرفا اطلاعاتند،ولی اطلاعات به معنی کنترل نیست .از دیدگاه تئوری انتخاب ،محرک ها به این معنا که بتواننند مدام انسانی را کنترل کنند تا رفتار خاصی را انتخاب کند وجود ندارند.

هر رفتاری که ما انتخاب می کنیم در مغز ما خللق می شود.

کلام آخر:

اگر شما به مبحث روانشناسی و شخصیت شناسی علاقه دارید و می خواهید به درجه خودشناسی برسید می توانید درس اول محصول آموزش شخصیت شناسی را که به صورت رایگان روی سایت قرار گرفته است دانلود کرده وببینید و نظرات خود را در بخش نظرات سایت با ما به اشتراک بگذارید.