جزئی نگری چیست؟

در این قسمت شما در غالب یک داستان متوجه میشوید

که یک فرد جزئی نگر کیست و چه ویژگی هایی دارد.

توجه داشته باید که تمام مواردی که مطرح میشود

در به صورت یک طیف از سیاه تا سفید ببنید. بین این طیف رنگ خاکستری است

که هرجه از سیاه دوتر میشود به سفید نزدیکتر میشود. جزئی نگری و کلی نگری هم دقیقا به همین شیوه عمل میکند.

هیچ کس یک جزئی نگر مطلق نیست. وقتی که میگوییم که یک فرد جزئی نگر است

یعنی اینکه این فرد درصد جزئی نگری اش بیش از درصد کلی نگری اش است. هرگز در این دام نیوفتید

که صفر و یک ببینید. نه تنها در این قسمت در هیچ یک از جنبه های شخصیت شناسی ما صفر و یک نداریم.

این مقاله بخشی از کتاب هشت و نیم مشتری برای محصولات شماست برای دیدن توضیحات کتاب اینجا کلیک کنید

1440008650_

در سیستم بانکی مشکلی پیش آمده.

ساعت اکنون حدود ۹ صبح است. خبر میرسد

که تمام اطلاعاتی که از ساعت ۸ تا کنون در باجه یک ثبت شده پاک شده است.

باجه یک متعلق به سپهر است. او یک جزئی نگر به تمام معناست.

حدود ۴۰ سال سن دارد. کارمند بانک است. سپهر حافظه عجیب و غریبی دارد.

خودش میگوید خاطره هایی به یاد می آورم که مربوط میشود به سه سالگی ام. او بسیار دقیق است.

از هر کاری که انجام میدهد لذت میبرد.

رابطه خوبی با ایده ها برقرار نمیکند مگر قابلیت عملی بودنش ثابت شده باشد.

بیشتر به زمان حال توجه دارد و کمتر به آینده فکر میکند.

هنگامی که برای لباس خریدن به مغازه مشتریان مراجعه میکند،

لباسی را که میخواخد بخرد به دقت نگاه میکند.

از جزئیاتش میپرسد که کجا دوخته شده، تو سط چه تولید کننده ای، کی و غیره.

معمولا به ظاهر خود اهمیت میدهد و سعی میکند چشم نواز لباس بپوشد.

 

پسر سپهر از پدرش میگوید: پدر من به شدت دقیق است.

اگر یواشکی سر وسایل شخصی اش بروم خیلی سریع متوجه میشود.

او یک مشاهده کننده فوق العاده است. برای تحقیق درس علوم به او یک شاخه گل دادم

و از او خواستم آن را توصیف کند. او گفت: این یک گل رز است. رنگ این گل قرمز است.

و گلبرگ هایش بافت نرم و لطیفی دارد. این طور که به نظر میرسد یکی دو روز پیش کنده شده.

 

حافظه ی جزئی نگر

این اطلاعاتی که از بانک پاک شده است

حسابی کار سعید را مشکل میکند. سعید خوش شانس است ت

عداد مشتریانی که در این زمان به او مراجعه کرده اند ۴ نفر هستند.

و او با حافظه عجیب و غریبش تک تک آنها را به خاطر دارد.

او سعی میکند اطلاعات حساب آنها را پیدا کند. ک

ارهای بانکی که این افراد انجام داده اند را به خاطر می آورد.

خوشبختانه چند واریز وجه ساده بیشتر نیست.

این مسئله به کمک حافظه سعید ختم به خیر میشود.

 

او پس از کارش بانک را به سمت خانه ترک میکند.

ساعت حدود ۷ عصر است. سعید با دزدگیر قفل در سمندش را باز میکند

کتش در می آورد و روی صندلی عقب میگذارد سوار ماشینش میشود و راه می افتد.

در راه برگشت به خانه از منطقه ای به بعد ترافیک به شدت سنگین میشود.

او از این موضوع تعجب میکند. همیشه این موقع این اتوبان خلوت بود. ترافیک بسیار سنگین است.

در همین حین متوجه صدای آژیر آمبولانس میشود. متوجه میشود که تصادف بدی اتفاق افتاده است.

بعد از ۳۰ دقیقه معتلی سرانجام سعید به محل حادثه میرسد.

از این قسمت به بعد ترافیک اتوبان روا میشود او به دقت نگاه میکند

دو خودرو به هم برخورد کرده اند. یکی از آنها پراید و دیگری یک پارس است.

سعید با نگاه ریز بینانه اش به این صحنه نگاه میکند و از کنار آن رد میشود.

 

 

به خانه میرسد. با ریموت در خانه را باز میکند.

خانه ی او در یک آپارتمان سه طبقه است. ماشینش را در پارکینگ پارک میکند

و به سمت آپارتمانش میرود. در خانه را که باز میکند. همسرش را میبیند.

همسرش به او میگوید چه قدر دیر کردی. سپهر شروع به صحبت میکند.

 

در اتوبان تصادف وحشتناکی شده بود.

یک پژو پارس مشکی و یک پراید سفید باهم برخورد کرده بودند.

خودرو پراید احتمالا این طور که نشان میداد مدل ۹۴ بود اما پارس قدیمی تر بود

احتمالا مدل ۹۳ بوده. مشخص بود مقصر خودرو پراید است. این را خط ترمزها متوجه شدم.

سرعت پراید بیش از حد مجاز بوده و همین باعث این سانحه شده است.

همسر سپهر از شنیدن این همه جزئیات که در ذهن سپر نقش بسته خنده اش میگیرد

و خطاب به او میگوید پاشو بیا شام بخوریم.

 

آموزش شخصت شناسی

۱۰ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست